رفت...

آهسته گفت:
"خدا نگهدارت" در را بست ورفت...

آدم ها چه راحت مسئولیت خودشان را به گردن خدا می اندازند!

...

رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا
می شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام ...!


باور کنید...

بعضی از آدم ها مال تو اند،
حتی اگر بذارند بروند، آخرش برمی گردند ...
بعضی از آدم ها مال تو نیستند،
حتی اگر هر روز و هر لحظه کنارت باشند،
آخرش می گذارند می روند ...
باور کنید


ذهن درگیر...

چه کسی می داند
شاید شعرهای من
اندوه فراموش شده ی عاشقی باشد
که هر روز
هزار بار
فضای کوچکِ ذهنش را گــَــــرد گیری می کند
تا مگر عشق را
از گِردِ خود رانده باشد
چه کسی می داند!؟


بیکار...

میان مشغله ها گم شده ام
ولی دلم برای هوایت
همیشه بیکار است …

تکیه بر ...

به شاخ و برگم اعتماد نکن
تکیه بر هیچ می زنی
من، درخت خوش باوری که به بهار دل بسته بودم
اما
به موریانه ها باختم...


انتظار من...

می آید و نمی رود
یاد تو در ذهن خسته ام.
آمده ای که بمانی
در قلبی که بودنت را
انتظار می کشید.

بی تو باز...

مـن

از ترس فردای بی تـــو بودن

همه ثانیه ها را به سکوتـــ واداشتم،

شاید که تــو در همان دیروز مــن باقی بمانی 


قرآن از دیدگاه شریعتی...



قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد.
کتابی آسمانی است اما ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد !
کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات ! آن هم حج و نماز !

کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست …


کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم تعلیم انسان با قلم…آن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست ……….


این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند ، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد ، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت ، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و … شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند وبالاخره، اینکه می بینی
اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد


قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است ؟ “

چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .


قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .

یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته ،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ، ‌یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟


قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند ! … اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …


قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو از آخر به اول ، ‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری ؟ ای کاش آنانکه ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .


خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .


آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است .


آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم .


_________
علی شریعتی ، برگرفته از پدر مادر ما متهمیم ، مجموعه آثار ۲۲

همین...

دلَـــــم یکـــــ کــوچــــه میخـــــواهَــــد

بـــی بــــن بَستــــ . . .

وَ بــــارانـــی نَــــم نَــــم . . .

وَ یکـــــ خـــــدا ، کـــــه کَــــمی بــــا هَــــم راه بــــرَویـــــم !!

هَـمـیــ ـن . . . . .


بی تو ...

کفش هایم که جفت می شوند دلم هوای رفتن می کند.

من کودکانه بی قرار تو می شوم بی آنکه بیندیشم

چه کسی دلتنگ من خواهد بود !!


با تو...

کــاش مــی شـد

روی خـطـ زنـدگــی بـا تــو بــاشــم ...

تا نهایــتـــ سادگــی


آدمی...

آدمها می آیند زندگی می کنند می میرند و می روند...
اما فاجعه ی زندگی تو آن هنگام آغاز می شود

که آدمی می رود اما

نمی میرد...


باران...

صدای باران
زیباترین ترانه خداست
که طنینش
زندگی را برای ما تکرار می کند؛
نکند
فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم!؟

سقوط...

تویی که مرا در حال سقوط می بینی ،
آیا تا به حال اندیشیده ای
که شاید تو وارونه ایستاده ای ؟