من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو به من گفتی:
هرگز، هرگز!
پاسخی سخت و درشت
و مرا
غصه این هرگز کشت!
شعر از حمید مصدق بود. این هم پایان داستان وبلاگ واگویه های پسری کله معلّق.
خدا نگهدار