تمنای آخر

من تمنا کردم

که تو با من باشی

تو به من گفتی: 

هرگز، هرگز

پاسخی سخت و درشت

 و مرا

 غصه این هرگز کشت




شعر از حمید مصدق بود. این هم پایان داستان وبلاگ واگویه های پسری کله معلّق. 

خدا نگهدار