بیهوده گی......

بیهوده می آییم،
به هم لبخندی می زنیم
و زبان به نگاهی تازه تر می کنیم.
بیهوده باد در موهای تو
نگاه به دستان بی صدای تو،
و غرق، در چله چشمان تو
می پیچد و نگاه به اشکی تر می شود.
بیهوده من این شعر دروغ را می سرایم
تا از تو چیزی نماند، در پستوی خاطرات کهنه ی دلم.....
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد