محبت..

از محبت طعم کالی مانده است

از دل انسان سفالی مانده است

کشته اند این قوم روح یاس را

دختر دیوانه احساس را

هر که زیبا بود زجرش می دهند

هر که زشتی کرد اجرش می دهند

عشق در اینجا شبیه هاری است

عشق اینجا مثل یک بیماری است

هر که یک شب مهربان شد صبح مرد

عشق هر جا آشیان زد تیر خورد

عشق من ما را به مسلخ می برند

بعد هم اجساد ما را می خرند ...

 

امیر سعادتی زمت این شعرو کشیده .من که نمیدونم از کیه ....

نظرات 2 + ارسال نظر
نگار چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:44 ب.ظ

سلام خیلی قشنگ بود

الف یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 09:28 ب.ظ

این شعر از زنده‌یاد احمد عزیزی ست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد