یک ابتلای گنگ،
یک آرمیده به پهنای فکر و روح،
تبدیل کرده است
دل را به معراج نام خود.
خاموش لحظهایست
در معبد نظر،
آن دم که نور چشم او
خاموش میشود.
هوش و حواس و عقل
با یک تکان مردمک پرواز میکند،
برخاک می شوم؛
قلبم نمیتپد،
احساس من مقابل رویَش چه بی درنگ،
فریاد میشود،
از چشم میرود،
او آب میشود.
روحم اسیر چشم او
هوشم به حال مرگ،
عقلم درون گور.
خاموش لحظه ایست
آن دم که عشق من
مرگ مرا فریاد میزند.
http://www.home.no/irtv01/98/pool%20(www.IRTV.MihanBlog.com).wma