خلاصه...صبا

خلاصه که نشد ما گل سرخ و بو کنیم              اون گفت که بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم.

نشد یک بارم برسم به آرزوهای محال       یک خاطره مونده با یک سبد میوه کال

نشد یپاشم زیر پاش عطر گل محمدی         نشد بهم جواب بده حتی بهم بگه بدی

نشد دوست دارم بگه به من که نه به دیگری      نشد یک بارم رد نشه از روی شعرهام سرسری

نشد یک کاری بکنه که بدونم دوستم داره      آتیش گرفتم و یک بار نگام نکرد بگه آره

نشد یک بارم حرف بزنه نزاره پای سرنوشت      نشد یک شب نگم الهی که بره بهشت

نشد شبی یک بار واسش یک فال حافظ نگیرم       نشد تو رویاهام براش روزی هزار بار نمیرم

نشد برم .نشد نره.نشد بخواد.نشد بیاد           نشد ولی شاید بشه واسم دعا کنید زیاد

قصه داره تمام می مثل تمام قصه ها           فقط واسم دعا کنید اول خدا بعدم شما

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد