برمیگشتم...

به شب و پنجره بسپار که برمیگردم

عشق را زنده نگه دار که برمیگردم

دو سه روزی هم اگر چه تحمّل سخت است

 تکیه کن بر تن دیوار که برمیگردم

 

بس کن این سرزنش (( رفتی و بد کردی )) را

دست از این خاطره بردار که برمیگردم

گفته بودی که به شب چشم به راهم بودی

به همان دیده ی بیدار که برمیگردم

بین ما پیشترک هر سخنی بود گذشت راهیت میشوم این بار که برمیگردم

 

پشت در را اگر انداخته ای حرفی نیست

به (( شب )) و (( پنجره )) بسپار که برمیگردم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد