اسیر...

 

دلم میمیره و صدام به گوش تو نمیرسه

برای جون گرفتنم یه نیم نگاهتم بسه

 

غبار پشت پنجره نمی ذاره نگات کنم

میون این شلوغیا نمی تونم صدات کنم

 

منم یه دربند اسیر، اسیر دست سرد باد

میری واسه یه لحظه هم نمی کنی ازم یه یاد

 

میری تو از کنار من، صدای پات داره میاد

میری ولی نمی دونی دلم فقط تو رو می خواد

 

رفتی و جای قدمات مونده رو برف جاده ها

جاده میگه بیا ولی منم اسیر لحظه ها

 

عجب روزای سردیه، منو یه دنیا بی کسی

همیشه تنها می مونن پرنده های قفسی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد