سوگند...

لاله رویی بر گل سرخی نگاشت

کز سیه چشمان نگیرم دلبری 

از لب من کس نیابد بوسه ای

وز کف من کس ننوشد ساغری

تا نیفتد پایش اندر بند ها

یاد کرد آن تازه گل سوگند ها 

ناگهان باد صبا دامن کشان

سوی سرو و لاله شمشاد رفت

فارغ از پیمان نگشته نازنین 

کز نسیمی برگ گل بر باد رفت

خنده زد گل بر رخ دلبند او

کآن چنان بر باد شد سوگند او

 

<<رهی معیری>>

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد