عروسک شرمنده ام کرد...


 

وقتی چشمم به تماشای نگاه تو نشست ،

 

تو به من خندیدی!

 

عهد من وقت دعا بر سر سجاده شکست،

 

تو به من خندیدی!

 

وقتی تکرار کنان در نفسم پیچیدی

 

و تو در بستر اندیشه من خوابیدی

 

نفسم در نفست شکل گرفت ،

 

تو به من خندیدی!

 

وقتی تو رفتی و من تنها شدم

 

تنها تو این دنیای بی فردا شدم

 

مثل یک ادم بی روح توی افکار خودم

 

محو شدم

 

پودر شدم

 

پوچ شدم

 

فهمیدم

 

که چه مفهومی داشت

 

خنده تو!!!!!!!!!!!




بی مخاطب خاص

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد