چکاوک من...

چکاوکها دمی آرام باشید

چکاوکها سکوتست خواهش من

بیائید جان من آرام باشید

چکاوکها دلم پر درد و خون است

زمین و آسمانم واژگون است

بیائید و دمی این خانگی را

به گوش خانه اش بیگانه باشید

چکاوکها حدیث من دراز است

حدیث ناله و فریاد و راز است

کجا دانید این فریاد ها چیست

و یا این ناله ها و سوزها چیست

من و باران و باد و آتش و خاک

نهفته در دلم اسرار افلاک

چه میگوئید، این دل آتشین است

صدای درد او بر بام چین است

شقایقها،چکاوکها کجائید

دمی پای به این صحرا گذارید

بپوئید این غم و اسرار دل را

و آنگه سر کنید بهرش دعا را

الا ای طوطیان شکرین لب

سلامم بر شما بادا در این شب

کجائید ای هواداران پرواز

مرا هم بر کنید از جا به آواز

بیائید سر دل را فاش سازید

چکاب سینه را آغاز سازید

بیائید این جهان همساز ما نیست

که کام این جهان دمساز ما نیست

کواکب میروند آرام در خویش

ولی( ا ی و ب ) ندارد خانه از خویش

در این زندان که او محصور درد است

2 چشم و چهره اش کم رنگ و زرد است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد