باید بروم
راه گریزی نیست
بازنده منم
باید بپزیرم
من، من باختم
پس باید بروم
برو
برو و رهایم بگزار
که بند زمان رهایم نمی گزارد
ای عشق
دریغا سخت دردی است
شکست
و لبخند
دروغی بیش نیست
آری باید بروم
((نمی نویسم
نمی خوانم
و نمی گویم
اطمینان داشته باش...
رازی نیست، که برملا بشود
هیچ چیز نشکسته است
پس آزاد و خوش باش))