مهربانی...

خشکیده رود مهربانی ، مهربانی نیست
ابر غم از هرسو گرفته ، آسمانی نیست
پرپر شده گل ها ، باغ و بهاری نیست
دل ها پُر از کینه ، شده جز غباری نیست
باغ و بهاری نیست ، باغ و بهاری نیست

وقتی غم دل با گریه هامی ، پروانه خشکید از شاخه هامی
وقتی تبسّم شد کهربایی ، همخانه با من شد بی نوایی
جایی که خورشید گرمی ندارد ، درد زمانه شرمی ندارد

مهتاب تنها ، مهتاب من مهتاب من نیست
در سینه قلبِ ، بی تاب من بی تاب من نیست
من با گرفتن ها ، در کنج تنهایی ، در سینه پروردم ، رنج شکیبایی
در آشنایی ها ، ناآشنایی ها ، آرامش هستی ، در بی نشانی ها
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد