عاقبت ...


یکی را دیدم اندر جایگاهی

که می‌کاوید قبر پادشاهی

به دست از بارگاهش خاک می‌رفت

سرشک از دیده می‌بارید و می‌گفت

ندانم پادشه یا پاسبانی

همی بینم که مشتی استخوانی



سعدی علیه الرحمه

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد