در معبر زمین و زمان...

 

و آفتاب خزان در سبوی باده فروش


مرا ندا در داد


بیا باز گردد، اما من


نشسته بودم، در انتظار سبز بهار


نشسته بودم، در کوچه باغ خاطر خویش


نشسته بودم، در معبر زمین و زمان


نشسته بودم، در زیر شاخساری خشک


که روزگاری برگش ستاره ها بودند


نشسته بودم و اینک نشسته ام، هر چند


که آفتاب خزان در سبوی باده فروش


مرا به نام صدا می زند " بیا برگرد"

 

"محمد معلم"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد