غزل پنجره...



یک کلبه ی خراب و کمی پنجره 
یک ذره آفتاب و کمی پنجره 
ای کاش جای این همه دیوار و سنگ 
آیینه بود و آب و کمی پنجره 
در این سیاه چال سراسر سوال 
چشم و دلی مجاب و کمی پنجره 
بویی ز نان و گل به همه می رسید 
با برگی از کتاب و کمی پنجره 
موسیقی سکوت شب و بوی سیب 
یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد