باید شیوه سخنم را عوض کنم...


باید که شیوه سخنم را عوض کنم 

 شد شد، اگر نشد دهنم را عوض کنم

گاهی برای خواندن یک شعر لازم است 

روزی سه بار انجمنم را عوض کنم

از هر سه انجمن که درآن شعر خوانده ام 

آن گه مسیر آمدنم را عوض کنم

در راه اگر به خانه یک دوست سر زدم 

این بار شکل در زدنم را عوض کنم

وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من 

باید که قیچی چمنم را عوض کنم

پیراهنی به غیر غزل نیست در برم 

گفتی که جامه کهنم را عوض کنم

دستی به جام باده و دستی به زلف یار 

پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم

شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود 

باید تمام آن چه منم را عوض کنم

دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست 

وقتی که شیوه سخنم را عوض کنم

مرگا به من که با پر طاووس عالمی 

یک موی گربه وطنم را عوض کنم

وقتی چراغ مه شکنم را شکسته ام 

باید چراغ مه شکنم را عوض کنم

عمری به راه نوبت ماشین نشسته ام 

امروز میروم لگنم را عوض کنم

تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد 

روزی هزار بار فنم را عوض کنم

با من برادران زنم خوب نیستند 

باید برادران زنم را عوض کنم

دارد قطار عمر کجا میبرد مرا 

یارب عنایتی ترنم را عوض کنم

ور نه ز حول مرگ زمانی هزار بار 

مجبور میشوم کفنم را عوض کنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد