گرمازدگی...

 یاد این وقتا به خیر  

 

این نمایی از آبشار گنج نامه هستش که یخیده 

  

امروز هم گذشت .  

مثلا جمعه بود و ما خونه بودیم . از صبح که بیدار شدم و یه دوش گرفتم و صبحونه خوردم تا الان که اومدم نت دائماً در حال ترجمه بودم . دیگه حالم داشت بد می شد که اومدم اینجا . 

اینقدر هوا گرم شده که انگار داریم آب پز  می شیم . مثلا اینجا قدیما هوا خنک بود ، ولی انگار تب گرمای اروپا به اینجا هم رسیده . 

ولی یه تفاوت این وسط هست که اونجا تمامی امکانات رفاهی و ... وجود داره اما اینجا ... بماند . نا شکر نباشیم که همین را هم از دست ندهیم .  

عید نوروز که به همراه دوستان در منطقه بشاگرد هرمزگان (مرز هرمز گان با سیستان) بودیم هم اینقدر شکر بجا آوردیم که در شهر زندگی می کنیم و از امکاناتی چند بهره می بریم . 

در عید نوروز دمای هوای آن منطقه نزدیک 40 درجه بود و اما فکر کنم .... 

خدایا به داده و نداده ات شکر . 

امروز 2بار دوش گرفتم اگه مسئله کم آبی و اسراف نبود باور بنمایید که دلم نمیخواست از زیر دوش کنار بیام . 

به هر حال گرما چیزیست که من باهاش کنار نمیام. 

خدا به داد اهواز و قم و ... برسد. 

فردا هم گویا عید است و باور کنید نمیدانم برای چه ؟ 

کسی هم اینجا نیست که بپرسم ، اما پیشاپیش عیدتان مبارک ، خواه عید نوروز ، خواه نیمه شعبان و ... و یا پیروزی هسته ای ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد