پرنده می شوم
می پرم تا دوردست
حوالی همان جا که عطر نفس تو با رطوبت غمناک پاییز درآمیخته...
و سرمی کشم پیمانه ای که به دستان تو رونق گرفته
به یکباره...
تا انتها...
...و مست می شوم ...
...
...
کمی بالاتر انگار
تویی دیگر
مستی شرابی دیگر...
نیستی و هستی اما پس کی؟!