تنم وطنت!...

دوباره خلوت تختم،دوباره عطر تنت

و ارتعاش تنم در تماس با بدنت

 دوباره خستگی از من دوباره بوسه‏ ی تو

دوباره تن به تنم داده بوی پیرهنت


 

به یاد کودکی‏ات چادری سرم بنداز

که مرد قصه تو باشی و من دوباره زنت!   

 

چه اتفاق بزرگی، کنار من باشی!

شبیه رنگ جنون در رگم رها شدنت

 

و غنچه غنچه شکفتن درون آغوشت

به احترام نگاهت و بوسه‏ی خفنت!

 

مهاجرت به تنت/ اتفاق زیبائیست

همین تصادف جالب مساحتم/ وطنت!

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد حسین سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ق.ظ http://shzhz.blogfa.com

سلام . این شعر برای کیه احسان جان .
از همه جاش خوشم اومد ولی خفن خیلی احساس انس نکردم باهاش .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد