یک لحظه ایستادم و آرام رد شدی
ماند این نگاه خسته و ناکام، رد شدی
آنقدر محو چشم تو بودم که بیخبر
کی آمدی و باز چه هنگام رد شدی
آشوب شد تمام وجودم، مگر عزیز
از قلب، چشم، یا که کجاهام رد شدی
این بار اول است که پُک میزنم و تو
از لابهلای دود و نفسهام رد شدی
میخواستم برای دوچشمت غزل شوم
پُک میزدی و باز سرانجام رد شدی...