انتظار...

امروز به انتظارم 
نمی پرسی به انتظار چه؟
انتظار ، انتظار
به صبحی که غروب دیروزش 
فردای امروزم بود 
انتظار به راه تو 
که شاید ، با نسیم وجودم در آمیزی
به خود می گفتم : 
به کنار تو هستم 
به عمق هر نگاه تو هستم 
ولی نگاه تو ، خلاف هر اشاره بود
آری ، اما این فقط رویای من بیگانه بود 
حالا ، آسمون هم بهم  میگه!
تو حجم بی نهایتت
تو حسرت عنایتت
در آروزی دیدنت
یه سینه بیقرارتم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد