مثل شقایق ...


دست های من در انتظار نوازش موهای تو
لب های من در انتظار بوسیدن لب های تو
بگو کنون باز کجا هستی؟ 
بجای من که را میبینی ؟ 
 فقط بار دگر میخواهم تو را ببینم
اینجا در این حصار 
به یادت هستم  
چه زمانی عطر شقایق ت مرا مست خواهد کرد؟ 
من قلب پاره ام را دریدم 
و برایت جامی ساختم تا جانم را بگیرد 
عروسک طلایی من
عطر من را بیاد بیاور
 و رایحه باران روی خاک رس را 
من رنگین کمانم و تو 
تو همان هدیه آسمانی
 که یارای همسفر شدن مرا داری
من در انتظارت شبها را به صبح رساندم 
من قلب مهربانت را بوسیدم
و اشکهایم مهری از وجودم بود
بیا
تا با هم پرواز کنیم
تو بال و پرم باش
تنها به عرش نخواهم رفت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد