کینه ها...

 

ای که با مردن من زنده شدی

چه از این زنده شدن حاصل توست؟

کینه تلخ مرا کم مشمار

که به خون خواهی من قاتل توست

تا به دندان بکند ریشه تو

می تپد در رگ من کینه من

گور عشق من اگر سینه توست

گور عشق تو شود سینه من

تب تندی که مرا تشنه گداخت

عشق من بود و مرا دشمن بود


Tanbour player


در تو بیمایه اگر درنگرفت

چه کنم قلب تو از آهن بود

کاش از سینه خود می کندم

این نهالی که به خون پروردم

کاش چون مکر تو را می دیدم

از تو و عشق تو بس می کردم

دل تو مرده صفت خاموش است

دل من پر تپش از سوداهاست

چه توان کرد که خشکی خشکی است

چه توان کرد که دریا دریاست!

هان مپندار مپندار ای زن

که چنین زود دل از من کندی

تو به هرجا که روی تنهایی

تو به هرجا که روی پابندی

من تو را باز به خود خواهم خواند

من تو را از تو رها خواهم کرد

تا کنارم بنشینی همه عمر

بندت از بند جدا خواهم کرد!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد