دوران

در این دوران بی رحمیجدا از بازی و رندی

دلم صد ها سخن داردبه دور از وحشت اندوه و بی مهری

اگر در دل نوائی بودسخن از شام تاری بودن

نگاهی در نگاهی بودهمه از پاکی دل بود

سخن ها صادق و جانها صفائی داشت

امید عاشقان جانانمی دانی. . .هوائی داشت

ولی افسوس و صد افسوس

نگاه مردمان دیگر خدائی نیست

سخن از عشق و همدردی و یاری نیست

زمانه بس عوض گشته

امید مردمان کوهی هوس گشتهنمی دانی. . . 

عزیز دلتمام آرزوهایمدر این گرداب شوم قرنعبث گشته

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد