شعری از دوستم سهراب

تو مرا می خوانی
همه دم در سایه
هر دمی یک نفسم
می رود بی باده
به کجا رفتن من اغاز نیست
سایه سایه رفتنم پرواز نیست
همه دم در پی یک حادثه ام
گذری در قفس قاقیه ام
نام شب را به گلو تنگ کنم
از برای تو مننم رزم کنم
گرچه در دست منم هیچ نبود
جای سنگ در سبدم عظم کنم
تو مرا همراه باش
تا بدان اغاز راه
همچو تو بیکران
منو تو ای همزبان
یاد دارم به جنگ
کودکانی نوجوان
روی هم راه زدند
تا به فردا زدند
خاک من ایران را
سیم و الماس زدند
ما همه هم نامیم
باز باز می خوانیم

                                     سهراب سیگاری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد