استقبال...

می آید
آنکه در کوله بارش تمام شبهای تنهایی را داشت
می آید
از جاده ای که چشمهای من تا سحر
سبز از انتظار شد
می آید آنکه نمیداند اینجا
تمام وسعت این جان
تنگ تنگ دارد ذره های شوق را روی لبهایش طوری می کشد
تا نفهمد چه دردی چنگ انداخته در پوست و گوشت و استخوانش
می آید آن قاصدکی که روزی از بام دلتنگی پرید
به سرای دل عاشقش رسید
و در برابر افق دیدگانی که به روی شب بسته بود
پرواز را فریاد کشید
این دستان و این جان
واژه ای از من نخواه
تمام من همان درد یست
که آمدی تا غبار خستگیش را بتکانی
آسمان
تا لبهای بسته خدا فرو رفته در هبوط یک سلام..
اینجا سرای تمام ایستادگان است..
و برای آنکه میداند طاق امید همیشه بلند است
تمام استقبالش
عشق
است...

----
با مخاطب خاص
26 خرداد 91

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد