کوچه...

خوب یادم هست
کوچه ای پشت آخرین پیچ یاسمن ها
پنجره چوبیتان و شیشه های رنگین کمانی
و دستهای لرزانم
که در جیب شلوار کهنه آخرین عید بازار
سنگریزهای عاشقی را جستجو می کرد
تا قاصدک چشمهای تو شوند
بزرگ بود
سنگ
شیشه شکست
دستم و دلم
چشمهایت رنگین کمانی شد کور دور

---
امروز ساعت 6 صبح
با مخاطب خاص، بی مخاطب خاص

نظرات 1 + ارسال نظر
شهرزاد جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:50 ب.ظ

دلم برات ....
نه دروغه!!!
دلم دائم میگه که خوشی و خوشحال...
به خدا خوشحالم برات احسان خیلی خوشحالم
تو نباید با من میموندی
چون من هیچ وقت نمیتونم با کسی بمونم
اینو یادت باشه
اگر تونستی منو ببخش اگرم نه باور کن که هنوزم دارم برای فراموش کردنت با خودم میجنگم
شهرزاد هزار و یک شب تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد