برای بهترینم...

محبوبم !  بی تو من به پروانه ای می مانم که گل هایش را چیده اند و با

چه دلبستگی به اندوهی نبودشان را می گرید! 

خاطرات چون قطره های سرد و بی وقفه روز و شب در خیالش می چکند

و دلش را فرسوده می کنند. بی تو من خسته ازین تکرارم که دلم را بخاطر

خواستنت ساکت کنم و آن را در سینه ام بفشارم و در قطره های کوچک

جوهر بر ذهن کاغذ چکانده برایت پست کنم!  شاید دیگر باید بیاموزم که

 رفتنت جزئی از عشق ورزیدن ست !  روزهایم را رفتن عشق آزرده نمی کند 

جز آنکه چه کم بود!  و دیروز مثل رنگین کمان چه زیبا بالای سرم ایستاده

است!  و گذشته ها گذشته اند! 

و من به پروانه ای می اندیشم که  گل هایش رفته اند و اگر باران بگیرد تا

کجا  بالهایش توان ایستادن دارد وقتی که چشم هایش از ترس سنگفرش 

فاصله ها تار می شود! 

محبوبم!  تو را همیشه دوست خواهم داشت چرا که خواستن ات را از تو

بیشتر دوست دارم!  تو برو، که من غصّه خوردن بر فاصله را بر گریستن بر

تو ترجیح می دهم!

و چیزی جز عشق طعم اندوه را از دلم نمی گیرد و بر گونه ام

نمی ساید!  بگذار این نامه هم ناتمام بماند که شمارش تعداد دردهایم

از لمسشان سنگین ترست.  محبوب من!  آنگاه که عشق را می دوی در

راه هائی که رفته ایم، فقط کمی از بوسه هایت را جائی  میان بوته های 

خاطره سر راهم بگذار

که  بی تو من همزاد بادهای پریشانم در پرسه های بارانی ! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد