هر روز منی را در واژه هایم می خوانی کــــــــه تو را از عشق دوست تر دارد و در پایان شعرم در تو جــــا می ماند. من در لحظه هائی تنها می مانم که اگر بخواهم بنویسم زیادی واقعی می شوند. مرا خالی می کنند، آن سان کــــــــه گوئی دیگر دلی در من نیست، جائی کـــــــــه زمانی یکی برایت می تپید ! و نمی دانم پس چـــــــــــــــــرا جائی خالی هم چنین احساس درد دارد ؟!