خوب من

بوسه بر تمام تنهایی ات میزنم
مگر جز آغوش نگاهم
بر خلوتت بالی گشوده هست؟
عبور ناگزیر سکوتم را
خرده مگیر
تنهاییم دست در دست دلتنگی بازی بدی دارد این روزها
خوب من

----
امروزانه

سفر...

این حرف ها بهانه است
نه با آب ریختنهایِ تو پشتِ سر
تکلیف آمدن معلوم میشود
نه با گره زدنهایِ دعا پشتِ تسبیح
راه باز میشود
کفشهای برگشتن را که پا نکنی
سفر
انگار خودش هم برای تکرار دلش تنگ میشود

عطر عشق...

هوا دارد رو به سمت تاریکی می رود
و چراغی روشن در انتظار می ماند
 دفترم را ولو میکنم روی تنهایی
داستان شروع میشود:
و بوی عشق تنهاییم را پر میکند
....


-----
91/4/8
با مخاطب خاص

نقاشی تو...


همین روزها
قالی اتاق می پوسد 
از خیسیِ آبِ چرکِ لیوانِ آبرنگ ...
....
از سر به هوایی نقاش 



----
با مخاطب خاص

روانه...

یک بلیط بگیر و مرا روانه کن
به جایی که شعر سرفه های مداومش باشد
و تو در ایستگاه منتظر مسافرت باشی
با بغلی از آرامش و لبهایی متبسم به رهایی
---
با مخاطب خاص

تو...

تو برگزیده زمان ِ دل هایی شدی
که بار نامردمی را چشید و ایستاد
ایستاد تا
منی که زخم خورده بی مهریشان بودم
با آینه ای از پرتو مهر
جان خسته ات را
به صداقت گفتارش بر همگان نشان دهم.

---
امروزانه

بگذار...

بگذار
کمی ساکت بمانم
فقط بخوانم
فقط تماشا کنم
...
من
فراتر از دردهایت
کنار تو می مانم


----
با مخاطب خاص
همین الان

باور تو....

سخت که میشود
همه چیز
دست میکشم بر تمام بودنی
که منظومه تبسم جاری ست ...
هر نوازش از او
تمام عطر نارس بهارنارنج را
تا  آرام  ِ عارفانه  جان
 بارور میکند
به دستی در دست ِ خاموشی و
چشمانی سراسر همهمه ی بی قراری..


----
با مخاطب خاص
امروزانه

عشق ...

چشم
این همخوابه باران و راز
میدانست
وقتی  نگاه  ببارد
دل  تازه  می شود
از زلال عشق

----
با مخاطب خاص
همین الان

بیا...

بیا و ببین
جای زخمهای نشسته برتنم
درد بدی دارد
از هُرم خواهش چشمانم
تا بارش بغضی که امانم نمیدهد
بیا و به یاد بوی بهار نارنج
در لحظه های طی شده بین طلوع دستان تو و صبح بوسه های من
آغوش دردمندم را
به لطیف نوازشی
آرام کن


---
بی درد
با مخاطب خاص
امروزانه

هست...

از وجود منی
آنجا که
چشم را
با عشق و ایمان
پیوندی ست.

---
با مخاطب خاص
همین الان

برگرد...

خیس است حیاط
و بند دل پاره شده است!

برگرد به قلب خانه،
  اسطوره ی ما


--
پُــــر مخاطب خاص

پ.ن : عکسم


برگرد...

در سینه
این پرنده ی ِ بیتاب
تنها
بال و پر از هوای تو میگیرد
به آشیانه ات بازگرد
---
مخاطب خاص

من و شب...

شب دلش که پر میشود
لب ایوان صدا می شیند

---
امشبانه

خود تو...

درست مثل سایه ای بر روی دیوار
دیروز
کش آمدی
اما
 سایه نبودی
اتفاقا خود خودت بودی

---
با مخاطب خاص

نشد که بگویم...

نشد که بگویم
گرچه ساعتها کنار دیوار تکیه داده بودم به تمام زمانی که نمیگذشت
نشد که بنویسم
تا چه حد گاه بی استعدادترین آدم احساسی زمینم
نشد که نشانت دهم
دارد تاول پاهایم از شکایت درد کلافه ام میکند
نشد که بخوانی
طاقت یک لحظه نامهربانی را ندارم
یاسهای کنار باغچه مست از شادی این روزها دارند تمام دلتنگی را
امید می دهند
این روزها حتی آینه هم از عطر تو یاد میکند
باد دلتنگ پیام توست

خواستم در جشن آسمانها
دعا کنم
اما
نمیدانم چرا هرچه امد بر گلو بغض نفس گیری بود
که برایم تمام خواسته ها را به دمی چشم سپردن نهاد
خواستم ببوسم روی ماهت را
اما نمیدانم چرا حس سردی بین ما نشسته بود..
خواستم بیایم
اما طرف تنهاییت کنار پنجره بود..
کجا رفته ای که تا این حد تمام شکاف زمان
دارد از ترس
لب وا می کند به صدا...
در ازحام بی وقفه این دنیا
ساکن ترین حس آرامشم را
به چشمانم بنشان

یاد تو...

شعرم
صدای چشمه ای زلال
و در تو
غنای  چشمه هاست

زندگی...

وقتی نگاه میکنی
شب نیست
پاییز هم
سراسر زندگیست

راه عشق...

عشق
راه را
از عطر تو پیدا میکند

رویا....

رویای شیرین عشق
چه آرامش غریبی دارد
---
با مخاطب خاص 
2 تیرماه 91

بوسه...

برچین از لبان من
بغض کالی را
که ترش از نبوسیدن روی توست

---
با مخاطب خاص 
2 تیرماه 91

نقش بوسه...

فاصله بود و نگاه
و هزاران بوسه بر روی ماهی که
به رنگ عشق در چشمان محبوب نشسته بود



---


31 خرداد 91