سرم می شود که تو نیستی
.
..
...
دلم نمی شود!!!
---
مشکلانه های احسان
بتاریخ نوزدهم اسفندماه نود و یک
و انتظار
انتظار
انتظار
چیزی از بار این همه دلتنگی کم نمی کند
---
امروزانه ها
من "جاذبه"ی نگاهت را کشف کرده بودم
وتو دانسته بودی
که دنیای من "گرد"است!
گالیله ی جذاب من
همچنان مرا دور بزن!
جای ترس نیست
نه میزی هست،نه محاکمه ای
مشکل منم
که نیوتن وار
به سمت تو می آیم.
مردن فقط اولش سخت است
اولین نفسی که بالا نمی آید
میدانی؟
چهارمین نفسی که بالا نمی آید
خیلی راحت بالا نمی آید...
دست از سرم بردار
من با همه قهرم
با این چراغ و آن قلم دان سفالی
با این اتاق زشت
با میز و قالی
دست از سرم بردار
ای عکس بدجنسی که می خندی به کارم!
من خوب کردم
لج کرده ام با اهل خانه
...
مدام
دلتنگی به دوش میکشد
پروانه ای که
حلزون زیست!
خواب ها سفید
بالشت ها سفید
دیوارها سفید
رختخواب ها سفید
.
.
.
.
روزهای وایتکس خورده ی عید :)
با گلوله برفی ام
تمام کوچه ها را گشتم
به دنبال یه دوست
برف بند آمد
گلوله ای نماند
کوچه ها تمام شد
دوستی نبود...
نوشتن خوب است ... ،
حرف می زنی بی آن که یک کلمه حرف بزنی ... ،
در سکوت حرف می زنی ... ،
حرف ِ سکوت می زنی ...
انحنای تن تو
بارانی که میبارد
رد یک عاشقانه ی خیس
در میان یک عادت شیرین
و زمینی که بوی تنت را
... یک جرعه سر میکشد
مست میشود وبیمار...
واگویه چیست؟
واگویه همان سخنانی است که از دل انسان برمی آید و بی مخاطب بر زمین می نشیند.
به عبارتی دیگر از زبان دهخدا:
1/ علنی کردن مطلبی که مدتها ناگفته مانده
2/ درد دل
3/ بیان مکنونات درونی
سخنان دلم را اینجا مینویسم. برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید با ایمیل زیر در ارتباط باشید: