-
با ....
جمعه 2 تیرماه سال 1385 10:18
-
همراه
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 15:31
با قلم میگویم: - ای همزاد، ای همراه، ای هم سرنوشت هر دومان حیران بازیهای دورانهای زشت. شعرهایم را نوشتی دستخوش؛ اشکهایم را کجا خواهی نوشت؟ *************************************** باغبان من باش چه نرم و لطیف میروید در جهان اندیشه ام تنپوش آبی آرزوهایت! و چه بیقرارند در نوازش باد ،گیسوانت. گونه هایت ژرفای آسمانی...
-
فریاد...
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 15:16
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من آنکه جایی نرسد .............فریاد است
-
زانکه هست امروز و .... دیگر روز نیست
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 08:55
باغبانی قطره ای بر برگ گل دید و گفت:این چهره جای اشک نیست گفت: من خندیده ام تا زاده ام دوش ..بر خندیدنم بلبل گریست! من همی خندم به رسم روزگار کاین چه نا همواری و نا راستیست خنده ما را حکایت روشن است گریه بلبل ندانستم ز چیست!! لحظه ای خوش بوده ایم و رفته ایم آنکه عمر جاودانی داشت کیست؟! من اگر یک روزه تو صد ساله ای...
-
اشک...
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 07:58
همیشه به خودت تنها به خودت اطمینان داشته باش ودر هنگام مشکلات به آسمان نگاه کن. چرا که معمولا... اطرافت خالی از دوستانی می شود که تا دیروز به پای رفاقت جان می دادند! و تو می توانی با دیروزت دیگر بر خوردی نداشته باشی به خاطر یافتن مقصر. زندگی ات را تلخ و سیاه نکن بگذار آن چه در پایان یک عشق به جای می ماند خاطرات خوشی...
-
فاصله..
سهشنبه 30 خردادماه سال 1385 16:02
فاصله را تو یادم دادی وقتی با لبخند دور شدی از من عکاس بهتر از ما فاصله را میداند تو در عکس نیستی ... فاصله یعنی تو
-
بچگی....
سهشنبه 30 خردادماه سال 1385 15:50
بچه که بودم از جریمه های نانوشته که بگذریم, سلمانی و ساعت و سیب سکه و سلام و سکوت و سبزی صدای بهار هفت سین سفره ی من بود بچه که بودم دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت که آخر هیچ قصه یی به خانه نمی رسید بچه که بودم تنها ترس ساده ام این بود که سه شنبه شب آخر سال باران بیاید بچه که بودم آسمان آرزو آبی و کوچه ی کوتاه مان پر از...
-
بی تو....
سهشنبه 30 خردادماه سال 1385 15:47
دل بی تو_صادقانه بگویم_صفا نداشت دور از توعشق بود ولی محتوا نداشت پژمرد غنچه ی دلم ؛ اما سخن نگفت افتاد شیشه ی دلم اما صدا نداشت در خانه ی دل از چه نماندی وپر زدی باور کنید خانه ی ما و شما نداشت ای مهربان ؛ محبت ما را بگو به ما درکنج سینه بالاخره داشت یا نداشت من راحتت کنم که خود مرداب بوده ام دل بی تو_صادقانه...
-
با من نبودی...
سهشنبه 30 خردادماه سال 1385 15:34
اگر شبی فانوس ِ نفسهای من خاموش شد، اگر به حجله آشنایی، در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی و عده ای به تو گفتند، کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد! تو حرفشان را باور نکن! تمام این سالها کنار ِ من بودی! کنار دلتنگی ِ دفاترم! در گلدان چینی ِ اتاقم! در دلم... تو با من نبودی و من با تو بودم!
-
چی میشد ؟؟؟
شنبه 27 خردادماه سال 1385 09:18
چی میشد ؟ اگه خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بده چرا که دیروز ما وقت نکردیم از او تشکر کنیم . چی میشد ؟ اگه خدا فردا دیگه ما را هدایت نمیکرد چون امروز اطاعتش نکردیم . چی میشد ؟ اگه خدا امروز با ما همراه نبود چرا که امروز قادر به درکش نبودیم . چی میشد ؟ دیگه هرگز شکوفا شدن گلی را نمی دیدیم چرا که وقتی خدا بارون فرستاده...
-
کاش...
شنبه 27 خردادماه سال 1385 09:14
کاش میشد قلب ها آباد بود کینه و غم ها به دست باد کاش میشد دل فراموشی نداشت نم نم باران، هم آغوشی نداشت کاش میشد کاش های زندگی گم شوند پشت نقاب بندگی کاش میشد کاش ها مهمان شوند در میان غصه ها پنهان شوند کاش میشد آسمان غمگین نبود ردپای قهر و کین رنگین نبود کاش میشد روی خط زندگی با تو باشم تا نهایت سادگی......
-
زنده مانی یا زندگانی...
جمعه 26 خردادماه سال 1385 12:43
تا فعل قشنگ زندگی تکراریست . هر شب غم و درد با تو بیداریست. ای علت روزهای آزاد شدن. در من هوس بزرگ رفتن جاریست.
-
حق ما...
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 15:45
صبح تا چشم گشودم از خواب برخودم لرزیدم آسمان بر سر شهر کفن انداخته بود خانه ها مردگانی ساکت زدم از خانه برون می زدم با کف پا مشت بر گونه خاک گریه می کرد آرام دیدگان کفشم ، گریه اش را دیدند همه جا خلوت و آرام و فقط گاهگاهی قارقارک زاغی گوش را می آزرد ناگهان ناله ای کرد صدایی لرزان شاخه فکر مرا زخمی کرد ته دل نالیدم "...
-
محبت..
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 15:39
از محبت طعم کالی مانده است از دل انسان سفالی مانده است کشته اند این قوم روح یاس را دختر دیوانه احساس را هر که زیبا بود زجرش می دهند هر که زشتی کرد اجرش می دهند عشق در اینجا شبیه هاری است عشق اینجا مثل یک بیماری است هر که یک شب مهربان شد صبح مرد عشق هر جا آشیان زد تیر خورد عشق من ما را به مسلخ می برند بعد هم اجساد ما...
-
نیدونمممممممممممممممممممممممممم
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 15:36
مایه اصل و نصب در گردش دوران زر است قطره قطره خون چکد تیری که صاحب جوهر است من لباس فقر پوشم که بی درد سر است آستین هر چند کوتاه است چینش کمتر است دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است ناکسی از هر کسی بالا نشیند فخر نیست رویه دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است آهن و فولاد هر دو از یک...
-
واژه....انتظار....
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 15:27
واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست که با آن خو گرفتم که چه سخت است انتظار هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من! خواهم ماند تنها در انتظار تو چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو نمی دانم؟ شاید که روزی بخواند بر تو عشق مرا... می دانم روزی خواهد آمد می دانم... گریان نمی مانم خندانم برای ورودت ای عشق وقتی به یادت می...
-
من از این قاعده ها بی زارم
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 15:25
دوست دارم بنویسم با آب روی بی تابترین برگ درخت من از این قاعده ها بیزارم یک نفر نیست که این قاعده ها را شکند. سایه از روی صدف برچینید تا از آن دُر نفسی باز آید. منشینید که زنگوله آن بره شود سفسطه دندانها قصه سوختن وجدانها. مگذارید قفس رنگ حقیقت گیرد. از حقیقت قفسی باز کنید. غم دل را خَمِ گل می داند ما همه تاج سر...
-
هیچ چیز دردنیا اتفاقی نیست.
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 15:11
این هم چند خطی از دفتر خاطراتم و تکه کلامهای دوستان و خودم.... مهربانی را در کودکی یافتم که آبنباتش را به دریاچه نمک انداخت تا شیرین شود انقدر برای غربت تک دانه موی سفیدم غصه خوردم که تمام موهایم سفید شد بیچاره آن خروسی که با صدای ساعت شماطه دار از خواب برمی خیزد خوش به حال آن موجود راحتی ،که شیطان برایش درد دل می کند...
-
دلم گرفته ....
شنبه 20 خردادماه سال 1385 16:02
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست هزار عرصه برای پریدنم تنگ است اسیر خاکم و پرواز سر نوشتم بود فرو پریدن و در خاک بودنم ننگ است چگونه سر کند اینجا ترانه خود را دلی که با تپش عشق او هماهنگ است؟ هزار چشمه فریاد در دلم جوشید چگونه راه بجوید که روبروسنگ است...
-
راه رسیدن به خودت...
جمعه 19 خردادماه سال 1385 13:14
نه از آغاز چنین رسمی بود و نه فرجام چنان خواهد شد که کسی جز تو ، تو را در یابد تو در این راه رسیدن به خودت تنهایی ظلمتی هست اگر ، چشم از کوچه یاری بردار و فراموش کن این کهنه خیال نور فانوسی یا رفیقی که تو را در یابد دست یاری که بکوبد در راه پرده از پنجره ها بر گیرد قفل بگشاید .......... کوله بارت را بردار دست تنهایی...
-
سهم من ....
جمعه 19 خردادماه سال 1385 13:06
دستها بالا بود. هر کسی سهم خودش را طلبید. سهم هر کس که رسید، داغ تر از دل ما بود ولی نوبت من که رسید، سهم من یخ زده بود!سهم من چیست مگر یک پاسخ پاسخ یک حسرت! سهم من کوچک بود قد انگشتانم عمق آن وسعت داشت وسعتی تا ته دلتنگیها شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را...
-
زندگی زیباست
جمعه 19 خردادماه سال 1385 13:04
گفته بودم زندگی زیباست گفته و ناگفته ای بس نکته ها کاینجاست آسمان باز آفتاب زر باغهای گل دشتهای بی در و پیکر سر برون آوردن گل از درون برف تاب نرم رقص ماهی در بلور آب بوی عِطر خاک باران خورده کهسار خواب گندمزارها در چشمه مهتاب آمدن ، رفتن ، دویدن عشق ورزیدن در غم انسان نشستن پا به پای شادمانیهای مردم پای کوبیدن کار...
-
تکرار ها...
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1385 15:31
زندگی اجبار است مرگ انتظار است عشق یک بار است فکر تو تکرار است جدائی دشواراست کاش گناهی کنم که مجازاتش تبعید به قلب تو باشد وقتی لبت به زمزمه ای باز می شود آهنگ سر به راهیم آغاز می شود. اما حیف که فقط می گفت...
-
درد
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1385 15:29
همسایه ام هر شب درد خود را به تاقچه می بخشد و آرام می خوابد درد من اما بیدار می ماند و برای درد همسایه لالایی می خواند
-
التماس دعا
سهشنبه 16 خردادماه سال 1385 15:04
سلام آنشرلی واسه مشکلی که برام پیش اومده دعا کن
-
چرا اومدی.........؟؟؟
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1385 18:56
داشتم فراموشت می کردم اما باز ..... بی مخاطب خاص
-
بیهوده گی......
شنبه 6 خردادماه سال 1385 09:15
بیهوده می آییم، به هم لبخندی می زنیم و زبان به نگاهی تازه تر می کنیم. بیهوده باد در موهای تو نگاه به دستان بی صدای تو، و غرق، در چله چشمان تو می پیچد و نگاه به اشکی تر می شود. بیهوده من این شعر دروغ را می سرایم تا از تو چیزی نماند، در پستوی خاطرات کهنه ی دلم.....
-
آمدنت را به فال نیک گرفتیم........
شنبه 6 خردادماه سال 1385 09:13
تو چشمبراه ِ انتخابم مباش ، درخواست کن ، تو توانمندی ، از آنرو که نیازی نداری. همانگونه که خویش را سرمست و بیمهابا ، بر مسیر من افکندی. اما نیاز من همچنان در طلب ِ پرهیز از امواج خروشان تو بود. لیکن چه کسی ضامن ِ کدامین دیوارههاست آنهنگام که دریای جهان بهسوی آسمانها بلند میشود آبی ابری که دست بر دریا میانداخت...
-
چه رنگی هستی؟
جمعه 5 خردادماه سال 1385 12:15
در صورتیکه تاریخ تولد شما در: اول فروردین ماه باشد سیاه هستید. بین دوم فروردین تا 11 فروردین باشد ارغوانی هستید بین 12 تا 21 فروردین باشد. شما سرمه ای است بین 22 فروردین تا 31 فروردین باشد نقره ای هستید. بین یکم اردیبهشت تا 10 اردیبهشت باشد سفید هستید. بین 11 اردیبهشت تا 24 اردیبهشت باشد شما آبی هستید. بین 25 اردیبهشت...
-
وقتی نیستی...
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 15:29
وقتی دستام خالی باشه وقتی باشم عاشق تو غیر دل چیزی ندارم که بدونم لایق تو شبانه های غمگین ، روزای بی ترانه خواب و سکوت مرداب ، گودالی از بهانه یک یار بی مروت ، یک اندوه بی پایان یک مرداب حقیقی ، از اشک برف و باران اینها همه حکایت ، از درد بی غروبند از تشنه کامی عشق ، در رفتن تو بودند ما عاشقان مرداب ، در گودال بهانه...